يادداشت سردبير٬ شماره ٧٩
سياوش دانشور
جدال چپ و راست در ١۶ آذر

گزارشات اجتماعات روزهاى اخير را همه ديده اند و خوانده اند. تکرار آنها چيزى به اطلاعات کسى اضافه نميکند. اما دراين روزها وقايع مهمى در جريان بود. نيروهاى مختلف از حکومتيها و جريانات دست ساز دانشجوئى تا طيف متفرقه راست ناسيوناليست و فاشيست و ليبرال چپها و دمکراتها و همينطور کمونيستها و آزاديخواهان و برابرى طلبان در نبرد ١۶ آذر شرکت داشتند. راست و چپ تلاش داشتند روى دوش دستاوردها و معضلات سال گذشته به اين روز مهر خود را بزنند. از ١٣ آذر سرخ سال گذشته تا روزهاى اخير البته دانشگاه ها و جامعه گورستان نشد. اعتراض و اعتصاب و نخواستن هرجا و همه جا به تناسب توان و موقعيت عليه ارتجاع اسلامى سرمايه داران در جريان بود. اين ديگر نرم جامعه زنده ايران است که متناوبا خبر اعتراض و اجتماع را در دانشگاه ديد و يا کارگر گرسنه و به تاراج رفته اعتصابات پرشور و قهرمانانه راه بياندازد. زنان مقاومت و اعتراض کنند و نه بگويند. جوانان با نيروى سرکوب درگير شوند و شهر را شلوغ کنند. قانون نانوشته اين مبارزات اينست که فعالين و صف اوليها سرکوب ميشوند٬ زندان ميروند٬ اخراج ميشوند و يا به گرو گرفته ميشوند. هدف حکومت اينست که بگويد من سرجايم هستم٬ ميتوانم بزنم و بمانم٬ بايد بپذيريد! در کنار اين جنگ و گريز و نبرد سنگر به سنگر البته چوبه هاى دار و سبعيت اسلامى سه شيفته کار ميکند. اين تنها "صنعتى" است که بى بحران است و تعطيلى برنميدارد! ولى روزهاى معينى فشرده جدال يکدوره است و يا محمل بروز آن ميشود. هدف سرکوب وسيع ١٣ سال آذر سال گذشته اينبود که اول چپ و کمونيسم حساب کارش را بداند و صحنه را براى نيروهاى پاستوريزه و قابل تحمل واگذار کند. دوم روى دوش اين سرکوب٬ لاش خورها امسال در دانشگاه رژه بروند و جشن "پيروزى" شان را مانند خارى در چشم حريف فرو کنند.

حکومتيها و سران درجه يک نيروى اطلاعاتى و انتظامى خود راسا به دانشگاهها رفتند و بساطشان را پهن کردند. نيروهاى کرايه اى و کفن پوش و قمه بدست را آماده کردند. تکنولوژى را براى کنترل دانشجويان تا زواياى زندگى خصوصى آنها بکار گرفتند. اوباش را با گيت هاى سيار در دانشگاهها جا دادند تا ترس و وحشت را جارى کنند. دراين مدت مشغول دست درازى اسلامى به زنان دانشجو شدند که چند مورد آن معرف حضور همه هست. در قلمرو سياسى و ايدئولوژيک اقدامات معينى را در دستور قرار دادند. از جمله "انقلاب فرهنگى دوم" (بخوانيد قلع و قمع هر مخالف) را مزمزه کردند. در باره هويت ١۶ آذر که سالهاى اخير رنگى متمايز و انسانى گرفته بود به جنگ آمدند. ميدان را براى رژه نيروهاى وابسته به سپاه و جناح هاى دولتى بيش از پيش باز کردند تا جولان بروند و انتقام دوره قبل را بگيرند. رژه حزب الله در ١۵ آذر و برافراشتن عکس احمدى نژاد پاسخى بود به آتش زدن عکس احمدى نژاد در حضور خودش. دراين سالها دو رئيس جمهور ارتجاع اسلامى در دانشگاه با خفت بيرون انداخته شدند. پاسخ رئيس مجلس شان هم کمابيش همين بود. دانشجويان توانسته بودند در نبردى نابرابر و با علم به زندان و شکنجه٬ مهره هاى اصلى حکومت را در دانشگاه به سه کنج برانند و زمينه عوامفريبى را به آنها ندهند. يک سال سرکوب و ارعاب و زدن کمونيستها و آزاديخواهان قرار بود شرايط را براى تحکيميها و بسيج و حزب الله و همينطور نيروهاى دست راستى که در حاشيه آنها تکانکى ميخورند فراهم کند. اگر همه چيز بر وفق مراد پيش ميرفت٬ نوبت "مقام معظم رهبرى" بود که بيايد و با "عطوفت اسلامى" حساب دانشجويان را کف دستشان بگذارد. رژه حزب الله در ١۵ آذر و هوا کردن عکسهاى خامنه اى و احمدى نژاد براى همين بود. شعار "ما اهل کوفه نيستيم على تنها بماند" و "انقلاب فرهنگى اجرا بايد گردد" اهداف آنها را بروشنى بيان ميکرد.   

اما اتفاقات دانشگاهها در روزهاى قبل سيگنال نامطمئنى را رله ميکرد. مهم نبود که طرفداران جناح خاتمى لاريجانى را به آن روز انداختند. مهم اينبود که اعلام نفرت از احمدى نژاد٬ آنهم توسط کسانى که "خودى" محسوب ميشوند٬ بيانگر وضعيت بهم ريخته حکومت پيش از انتخابات و ظرفيتهاى اعتراض و مقابله بود که ميتوانست مانند کبريتى بر بشکه باروت عمل کند و اوضاع را از دست هر دويشان خارج کند. اگر خاتمى و احمدى نژاد و خامنه اى سر آمدن و نيامدن به دانشگاهها براى سخنرانى اين پا و آن پا ميکردند بدليل برنامه فشرده شان نبود. هنوز نميدانستند وضعيت تا چه حد زير کنترل است. بويژه اين ريسک وجود داشت که هر کسى هر داغى بر دل دارد سر خامنه اى بريزد و مسئله از مقياس دانشگاه بيرون رود. در چنين اوضاعى "رهبر" ديگر در ميان خودشان هم کلاهش پشمى نداشت! و اعلام لغو ديدار خامنه اى پيام لازم را به همه داد. اين يک شکست سياسى بود. معلوم شد که به خودشان اطمينان ندارند. دانشجويان هم بدرست اين واقعه را ديدند و از آن استفاده کردند. روز ١٧ آذر شعار "سيد على پينوشه٬ ايران شيلى نميشه" نشان داد که چه آتشى زير خاکستر سرکوب و حزب الله چرخانى نهفته بود.

با لغو ديدار خامنه اى و ديگران از دانشگاهها تنها بازيگر با رگ و ريشه خودى همان تحکيمى ها بودند. تحکيمى ها با سوبسيد سرکوب چپ بازى را ادامه دادند. از دعوا برسر هويت ١۶ آذر و "سه قطره خون" تا زمينه سازى براى جناح مطلوبشان در انتخابات. حتى قبلتر و در متن دعواى جناحى گفتند که زير نام چپ قرار است "عده اى ناشناس" بيايند و مراسم شان را بهم بزنند. منشا اين خبر را کسى نميداند. اما هدفى دوگانه را دنبال ميکرد. اگر آنها خبر دارند که اطلاعاتى ها و طرفداران احمدى نژاد قرار است بيايند و مراسم بهم بزنند چرا همين را نميگويند؟ چرا ميگويند عده اى ناشناس تحت نام چپ و با پلاکارد سرخ؟ پروکاسيون هميشه ميتواند وجود داشته باشد اما يک لبه اين دهن دريدگى عليه چپ و کمونيسم ادامه تلاش روزنامه شرق و امثال عربشاهى در سال گذشته بود. اينها داشتند پيشاپيش اعلام ميکردند هر پلاکارد سرخى به نيروهاى دولتى تعلق دارد تا دانشجويان را زير پرچم خود بسيج کنند. تحکيم براى هزارمين بار نشان داد که نيروئى دستگاهى و ضد کمونيست است. اينها محصول تاريخى قلع و قمع دانشجويان چپ و کمونيست اند و نمکدان را نميشکنند.

اجتماع تحکيم درعين حال ائتلافى اعلام نشده بود از راستها. از دمکراسى خواهان و حقوق بشريها تا ناسيوناليستهاى پان ايرانسيت و قوم پرست و چپهاى نارنجى. اما اينها هميشه بوده اند و بويژه تاچريستهائى که خود را "ليبرال" ميخوانند کمتر از روزنامه شرق و شخص خامنه اى از آنتى کمونيسم کم نياوردند. يا حکومت اسلامى در دوره اخير به پان ايرانيست ها ميدان داد که به بهانه نام خليج و مسئله سه جزيره عربده هاى فاشيستى و ضد عرب بکشند تا به چرخ پنجم بسيج ناسيوناليستى جمهورى اسلامى تبديل شوند. از جناب رفسنجانى تا خود احمدى نژاد دراين راه جانفشانى کردند و حتى يادشان رفت که هويت اسلامى دارند! اما هدف واقعى شان هضم اعتراض و راديکاليسم موجود در ميان بدنه دانشجو بود که در صورت حضور چپ زير پرچمهاى سرخ بسيج ميشدند. شعارهاى دفاع از جنبش زنان و مخالفت با سنگسار و اعدام تنها بيانگر فشار اعتراضى بود که در دانشگاهها و جامعه عليه آپارتايد اسلامى و اختناق و آدمکشى وجود دارد. تلاش تحکيمها اينبود که خواستهاى آزادى و برابرى زن و مرد را به چهارچوب کمپين يک ميليون امضا و حقوق بشر و چپ نارنجى دمکراسيخواه برانند تا خواست برابرى بيقيد و شرط زن و مرد و اعتراض عليه آپارتايد جنسى در ميان دانشجويان را به زير پرچم خود بکشند و حرفهاى اصلى ديگرشان را به آنها بزنند.

با اينحال موفق نشدند. جمعيت در کنترل آنها نبود و از همام اول صبح معلوم بود که بخشهاى مختلف دانشجويان خود را آماده ميکنند و تحکيميها اگرچه مراسم بنامشان بود اما اقليت اند. نه توانستند در باصطلاح تريبون آزاد همه چيز را مطابق ميل شان پيش ببرند و نه توانستند پتانسيل اعتراضى را در ميان دانشجويان مهار کنند. شعار "احمدى نژاد بايد پاسخگو باشد" به سرعت به شعار "مرگ بر ديکتاتور و مرگ بر احمدى نژاد" تبديل شد. اين شعارها هنوز رنگ دعواى جناحى داشت. اما وقتى به خامنه اى پيام "سيد على پينوشه٬ ايران شيلى نميشه" داده شد٬ اينها فورا سفره شان را جدا کردند. گفتند که ديگر "مسئوليت تظاهرات و اجتماع را بعهده ندارند!" چند هزار نفرى که دراين اجتماع شرکت کردند نيروى تحکيم وحدت نبودند. عمده اينها دانشجويان معترضى بودند که دراين روز تلاش داشتند اعتراض شان را بکنند و در حد مقدورات حرفشان را بزنند. حضور وسيع زنان و جوانانى که آماده نبرد با نيروى انتظامى بودند و درب دانشگاه را از جا کندند جنس شان با تحکيم و امثال آنها ابدا نميخواند. اينها کسانى اند که اگر چپها ميتوانستند امسال در تهران حضور يابند زير پرچم چپ رژه ميرفتند و صراحت بيشترى به شعارهايشان ميدادند. تحکيم با تمام تلاش و جمع آورى نيرو و در حاشيه سرکوب شديد چپ نهايتا توانست مدت کوتاهى مراسم را نگهدارد. از نيروهاى سرکوب و دولتيها و اطلاعاتيها تا تحکيم همين حد ظرفيت داشتند و همين حد توانستند روى دوش سرکوب چپ خودى نشان دهند. راستهاى متفرقه که همواره زير پرچم تحکيم عليه چپ راه ميروند نيز بحدى معدود و انگشت شمار بودند که نتوانستند کارى بکنند و يا حتى بحساب آيند. همينجا نيز بايد به جريان جعلى "دانشجويان سوسياليست" اشاره کرد که تولد اينترنتى شان با بدنامى همراه بود. دراين همه اعتراض دانشگاهها ازاين موجودات فضائى خبرى نبود. گويا هنر اينها صرفا اينبود که عليه کمونيستها و منصور حکمت ليچار بگويند و در ميدان واقعى عليه راست و دولتيها خود را "آلوده" نميکنند!

اما همزمان با اين اجتماع و روز بعد در مازندران و شيراز دانشجويان مبارز و چپها و کمونيستها تلاش کردند که بگويند سرکوب تان بيهوده بوده است. دوباره شعار دانشگاه پادگان نيست جلو صف قرار گرفت و آزادى و برابرى و اعلام همبستگى با جنبش کارگرى و جنبش رهائى زن و غيره رخ نشان داد. اعتراضات و اجتماعات ديگر در شهرهاى مختلف نيز همين پيام را کم و بيش داد. همه جا دانشجويان تلاش کردند در مقابل سرکوب و فضاى پليسى و نظامى و امنيتى عليرغم دستگيريها و احضارها و تهديدها در اين چند روز بايستند و ايستادند.   

جمهورى اسلامى نتوانست به اهدافش در ١۶ آذر امسال برسد. عليرغم سرکوب سال گذشته و فضاى بگير و ببند و قرق امنيتى و نظامى دانشگاهها نتوانستند جشن پيروزيشان را بگيرند. آنها توانستند حضور چپ را بويژه در تهران محدود کنند و فضا را براى راست باز کنند اما به نتايج مطلوبشان نرسيدند. در سال گذشته چپ سرکوب شد و باز هم ميشود. چون جنگيدن با ارتجاع زمانه بى تلفات نيست. اما اين يک گوشه تصوير است. در يکسال نبرد و جنگ و گريز٬ از ١٣ آذر ٨۶ تا ١۶ آذر ٨٧ ٬ بخشى از شعارها و اهداف کمونيسم و سوسياليسم در دانشگاهها و جامعه مطرح شد و راست عليرغم استفاده از چتر حمايت دولتى و حاشيه امنيتى سرکوب به جائى نرسيد. نتوانست نهايتا وضعيت را از نظر سياسى به نفع خود بچرخاند و نتوانست دانشجويان کمونيست و آزاديخواه و برابرى طلب را "سرجايشان" بنشاند. چپ تلفات داد اما راست و حکومتيها را هم وادار به دادن تلفات کرد. آنها بى آبروتر شدند. از عناصر اصلى و سران حکومتى تا نيروهاى امنيتى و اطلاعاتى و جريانات وابسته شان مفتضح شدند. تکليف کسانى که روى دوش سرکوب کمونيستها و محجبه جوياى نام و برپائى دکانکى بودند ديگر روشن تر از روشن شد.

دست سازماندهندگان و شرکت کنندگان اعتراضات پيشرو و آزاديخواهانه که خواستهاى واقعى دانشجويان و جامعه را برافراشتند و پاسخ سنجيده اى به نيروهاى سرکوب دادند درد نکند. *